شعر عاشقانه یک تار مویت را بده گیتار میخواهم چکار از محمدرضا محمدی شیدا
یـک تــار مــویت را بده ، گـیــتــار می خواهم چه کار؟! / حالا که غمــگیـن نیستم ، من تار می خواهم چه کار؟
وقتــی که رنگ زنـدگــی ،خـوش رنـگ مثل مـوی توسـت / یـک جـرعـه از رنـگیـن کمـان این بـار می خواهم چـه کـار؟
در حلقه ی چشمان تو ، پیداست پنهان می شوم! / حالا که من یک نقطه ام ، پرگار می خواهم چه کار؟
دیروز در طب نوین ، داروی دردم کشف شد / درمان هر دردم تویی ، تیمار می خواهم چه کار؟
هر کس غمم را می خورد ، دست دعا برداشته..! / دست دعایش بشکند، غم خوار می خواهم چه کار؟
وقتی که بر لب های من ، لب مینشانی ، پس دگر..! / من منقل و دود و دم و سیگار می خواهم چه کار؟
حالا که پیچ وصل من ، شل می شود ، سر می خورد / تعمیر آن در دست توست ، ابزار می خواهم چه کار؟
گفتند منصورت شوم تا دار درمانم کند / از گردنم این دار را ، بردار ، می خواهم چه کار؟
در آسمان ابری ات ، لبریز آوازم ، ولی… / یک تار مویت را بده گیتار می خواهم چه کار؟
شعر عاشقانه یک تار مویت را بده گیتار میخواهم چکار از م.شیدا
برای مطالعه شعرهای عاشقانه دیگر روی “شعر عاشقانه” کلیک کنید.
برای مطالعه اشعار بیشتر از این شاعر، روی اشعار محمدرضا محمدی شیدا کلیک کنید.